سیّد حسن نصرالله از ارکان اصلی مقاومت در منطقه، ترور شده و به شهادت رسیده است و علاوه بر ایشان، جمعی از فرماندهان هم شهید شدهاند، در چنین حالتی نخستین تصوری که به ذهن میآید این است؛ آیا کار در حال رسیدن به انتهاست و باید مأیوس و مغبون شد؟
دستکم به 3 دلیل هیچ استدلالی برای یأس و انفعال نمیبینم، یکی از این سه را در بند دوم خواهم گفت، امّا دو دلیل دیگر اینکه، تاریخ را خطی و پیوسته نباید دید؛ استدلالهای مهم و بنیادی هم برای این مدعا در میان است؛ تاریخ مسیر مملو از پیوستگیها نیست و معادلات جهان هم اسیر علت و معلولهایی که ما میشناسیم نیست؛ تاریخ پر از شکافها و گسستهاست و بهتعبیر مولوی همۀ قرآن هم سراسر نفی همین سببها و علتهای دنیایی است که ما میشناسیم: جمله قرآن هست در قطع سبب/ عزّ درویش و هلاک بولهب
لذا این که روند فعلی پر از ترور توسط صهیونیستهاست و ضربه به فرماندهان مقاومت، ضرورتاً ادامه نخواهد یافت و در گسستها، مستضعفین وارثان زمین خواهند شد.
دلیل مهمتر ارجاع به این آیۀ بسیار عجیب و نفسگیر قرآن درباره نصر الهی است: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّایَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ؛ آیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است، آنان دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند گفتند؛ "پیروزى خدا کى خواهد بود؟"، هشدار که پیروزى خدا نزدیک است.
آیه 214 سوره بقره میگوید بعضاً شرایط و دشواریها آنقدر جدی میشد و تنگناها بهقدری اضطرابآور بود که حتی پیامبر(ص)! ـ دقت کنیم، حتی خود پیامبر(ص) ـ و آنها که همراه ایشان ایمان آورده بودند میگفتند؛ "این یاری و نصرت خداوند کی خواهد آمد؟"، و خداوند در چنین هنگامههایی در جواب میگفت که قطعاً نصرت و پیروزی از آنِ خدا نزدیک است.
ما به این آیه ایمان داریم؛ تاریخ را گسسته میدانیم و در این گسستها نصرتهایی میبینیم که همۀ شرایط را عوض خواهد کرد، و البته این نافی آن نیست که تلاشها را در اضطرابها دوچندان کنیم، اما بههرحال این سنت خداست، آنها که سنت الهی را باور کنند با پیروزی کار را خاتمه خواهند داد و آنها که از وسط راه برگردند، خسارت را بهدوش خواهند کشید.
دوم ـ ما و اسرائیل: نه نیازی به شعار است و نه الآن وقت شعار دادن است؛ امّا بدون تعارف معتقدم که اسرائیل علیرغم همۀ توفیقات تاکتیکیاش و بهخصوص در ترورهای اخیرش، سرجمع دست برتر را ندارد و هدف راهبردی نهایی و عظیمی را محقق نکرده است. این ادعا، از تحلیل ماهیت رژیم صهیونیستی برمیآید؛ صهیونیستها بهعنوان کسانی که سرزمینی را اشغال کردهاند و میخواهند در این سرزمین غصبی بمانند و گامهای بعدی را بردارند، در قدم اوّل و اصلی نیازمند دوچیزند؛ نخست، امنیت پایدار و مطلقی که بتوانند اشغالگران مهاجر فعلی را حفظ کنند و مهاجران دیگر را هم بهسمت فلسطین بکشانند و دوم، نرمالایز شدن در منطقه و جهان؛ بهنحوی که ملت ـ دولتهای منطقه و بهویژه اعراب، همچون برخی مرتجعین و سفیهان، به همزیستی ظاهراً مسالمتآمیز با آنان روی آورند و خود را خلعسلاح کنند، پروژههایی مانند تطبیع (عادیسازی روابط با اعراب) و کریدور اقتصادی آیمک (هندی ـ عربی ـ اسرائیلی) برای پیشبرد همین راهبرد بود.
هرآنچه امنیت صهیونیستها را متزلزل کند و پروژه فِیک نرمالیزاسیون را به محاق ببرد، بنیاناً علیه صهیونیستهاست و دراین زمینه توفیقات تاکتیکی آنها، چارهساز کلان راهبردی نیست.
اگر صهیونیستها بتوانند امنیت را تکمیل یا حداقل ارتقا دهند و نرمال شوند، پیروزی راهبردی کسب کردهاند، امّا مسئله اینجاست که هرگام که جلوتر میروند، هر دوی اینها را بیشتر تخریب میکنند. بهتعبیر خود نتانیاهو در سازمان ملل، امروز حداقل 7 خط مقدم و جبهۀ فعال علیه صهیونیستها ـ از ایران تا عراق و یمن و سوریه و لبنان تا غزه و حتی کرانه باختری ـ وجود دارد و آنچه اسرائیل از جنایت و خرابکاری و کشتار و نسلکشی و... انجام داده، شلیکها را متوقف نکرده و حتی وضعیت خود بهلحاظ نرمال شدن را میان مردم اروپا و آمریکا هم بدتر کرده است.
سوم ـ ما و مویهها!
اسطوره و بزرگی که از دست میرود، از حاج قاسم گرفته تا سید حسن نصرالله، مویهها و مرثیهها طبیعی است؛ اصلاً خود پیامبر(ص) هم برای رفتگانش و سردارانش گریه میکرد؛ برخی روایتها دربارۀ گریه آن حضرت برای حمزه(ع) میگوید که آنقدر با صدای بلند گریه کرد که حال غش به آن حضرت دست داد.
امّا مرثیه اگر به حماسه نرسد و صرفاً با انفعال توأم شود، خیری نه برای مقاومت دارد و نه برای سید مقاومت! آنگاه که مقاومت تصمیم گرفت که با صهیونیستها مبارزه کند، میدانست که او برتری تکنولوژیکی دارد، میدانست که او پول و زور و دستگاههای جاسوسی و امنیتی و تروریستی همۀ زورگویان دنیا را پشت خود دارد، میدانست که او بیرحم و سفّاک است؛ میدانست که او ممکن است فرماندهان را ترور کند؛ میدانست که خود، بهلحاظ امکانات و پول و سرمایه و تجهیزات و... بسیار کمتر از طرف مقابل برخوردار است؛ امّا اینها را به انفعال و صرفاً مرثیهخوانی و مداحی تفسیر و ترجمه نکرد؛ اینها فقط یک چیز به ما میگوید: اگر امکانات کم بود و شرایط دشوارتر بود، باید ایمان بیشتر باشد و کار جدیتر و شبانهروزیتر؛ وگرنه نوحهخوانیِ صرف و خالیکردن دل دیگران را سلیمان صرد خزائی هم بلد بود!
منابع: